آلبالوآلبالو، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره

❤آلــــــــبالو❤

ای دبستانی ترین احساس من

خاطرات كودكی زیباترند یادگاران كهن مانا ترند درس های سال اول، ساده بود  آب را بابا به سارا داده بود                   درس پند آموز روباه و کلاغ  روبه مكار و دزد دشت و باغ       روز مهمانی كوكب خانم است   سفره پر، از بوی نان گندم است                    كاكلی گنجشككی با هوش بود  فیل نادانی برایش موش بود    با وجود سوز و سرمای شدید  ریز علی ...
30 ارديبهشت 1391

داستان|تغییر

بر سنگ قبر کشیشی در سن پترزبورگ چنین نوشته شده بود: " آن هنگام که جوان بودم و فارغ از همه چیز و تخیّلم مرز و محدوده ای نمی شناخت، در سر آرزوی تغییر دنیا را می پروراندم. بزرگتر و خردمندتر که شدم دریافتم جهان تغییرناپذیر است، پس افق اندیشه ام را محدودتر کردم و بر آن شدم تا تنها کشورم را تغییر دهم. اما این هم عملی نبود. پس از سال ها زندگی و تجربه، آخرین تلاش ناامیدانه خود را صرف تغییر خانواده ام کردم. اما افسوس آنها نیز که نزدیکترین کسان به من بودند تغییر نکردند. اکنون که در بستر مرگ آرمیده ام، به ناگاه حقیقتی را یافته ام. تنها اگر خودم را تغییر داده بودم، آن گاه نمونه ای می شدم برای اعضای خانواده ام تا آنان نیز خود را تغییر دهند. با انگیز...
30 ارديبهشت 1391

متن مجری|جشن تکلیف

به نام خدای فرشته ها سلام فرشته های ایران، سلام غنچه های نوشکفته ی باغ ایمان، روز زیبای فرشته، روز خاطره های به یاد ماندنی، روز پرواز به دنیای بزرگ بزرگ بزرگ، روز جشن ، روز جشن عبادت، روز جشن تکلیف بر یکایک شما عزیزان مبارک باد. عرض سلام و ارادت و خیرمقدم دارم محضر ارزشمند شما حاضران و مدعوین محترم، مسئولان ارجمند و گرامی و اولیای بزرگوار دانش آموزان خوب مکلّف حضور سبزتان در جمع شکوفه های اقاقیا گرامی باد. عزیزان دلبند در خدمتتان هستیم با اجرای برنامه های جداب و متنوعی که از طرف ....................... برای این روز شکوهمندو خاطره انگیز تهیه و تدارک دیده شده است. امیدوارم مورد پسند شما قرار گیرد و لذت و بهره ببرید. ...
30 ارديبهشت 1391

گوشه هایی از شهر قصه

راوی:بچه ها سلام.حال شما چطوره؟ مدرسه در چه حاله؟با درس و مشق چطورین؟حال مامان، حال بابا چطوره؟ سگ: مامان می گه قبوله.بابام میگه محاله...بهم می گن درس بخون.نکنه بشی دو ساله راوی:خوب بچه ها کی اسم این شهر قشنگو می دونه؟ **: خانوم ما بگیم... #: آقا ما بگیم؟... **: نون و پنیر و پسته #:قصه...قصه...قصه درسته؟ راوی:معلومه که درسته.جایزتون.... # یه یخچال **یه قوری # رادیوی برق و باطری ** ساعت ضد ضربه راوی:...یه قصه.یه قصه درسته.نه دست و پا شکسته... *** درسته راوی:آره بچه ها اون قدیما تو شهر ما یعنی تو شهر قصه یک خاله سوسکه ای بود... لپاش مثل تربچه..دهن نگو ، یه غنچه.چشم چی بگم...یه بادوم. که عین شب سیاه بود.خلاصه عین ماه بود م...
30 ارديبهشت 1391

شعر|الفبا

  ا ب پ ت س ج چ یه گل داشتم تو باغچه ح خ د ذ رز ز آب داد به گل منیزه س ش ص ض ط ظ ع غ خوب شد گلم در این بین ف ق ک گ ل م ما بچه ها خوبیم ن و ه ی شد حالا سی و دو حرف الفبا ...
30 ارديبهشت 1391

دخترک لپ گلی

  دخترک لپ گلی                        بیا بکن بلبلی بس که نمک می ریزی             پیش همه عزیزی خیلی قشنگ و پاکی               بدون گرد و خاکی سرت رو شونه کردی              بافتی و دونه کردی خیلی قشنگ می خندی         بخند بخند که قندی با ادبی تو دختر&nbs...
30 ارديبهشت 1391

شعر|جشن الفبا

معلم خوب ما یادم دادی الفبا گفتی که باش دانا دانا و هم توانا امروز شاد شادم زیرا که باسوادم آموخته ام الفبا سی و دو حرف زیبا امروز می توانم کتاب ها را بخوانم کودک دانا منم خوب و توانا منم به لطف آموزگار هشیار و بینا منم روز جشن الفبا مبارک است برما
30 ارديبهشت 1391

به نام یگانه لایق پرستش

وَإِن یکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ ...
14 فروردين 1391